در این نوشتار قصد دارم به بررسی و نقد فیلم خاطرات قتل Memories of Murder
ساختهی بونگ جون-هو بپردازم. ابتدا توضیحاتی درباره فیلم و روایتش، به گونهای که فیلم را
لوث نکنم، میدهم. سپس به تعریف بعضی از مفاهیم علوم شناختی میپردازم و اطلاعات
داده شده را روی فیلم پیاده میکنم.
داستان فیلم
فیلم خاطرات قتل در ژانر جنایی طبقهبندی میشود و روایت قاتلی سریالی است
که در یکی از شهرهای کوچک کرهی جنوبی زندگی میکند. او به طور کاملا حرفهای دست
به قتل میزند و شکار او نیز اکثرا دختران جوان هستند. مسئولیت بررسی این قتلها به عهدهی کارآگاهی آماتور است.
این کارآگاه نمیتواند از پس حل کردن این معما برآید. پس کارآگاهی حرفهای را از سئول،
پایتخت کرهی جنوبی، برای حل کردن این معما میفرستند. در نتیجه فیلم در دو سطح
جلو میرود. سطح اول تلاش پلیس برای پیدا کردن قاتل و سطح دوم کشمکشی
بین کارآگاه مبتدی و کارآگاه حرفهای ازسئولآمده.

علوم شناختی
مقولهبندی
جهانی که در آن زندگی میکنیم، سرشار از گوناگونی و تنوع است. این گوناگونی عوامل
طبیعی مانند حیوانات، ستارهها، درختها، رودها و … و عوامل مرتبط با انسان از تیپ و ظاهر
گرفته تا شغلها و مسائل انتزاعی را در بر میگیرد.
ذهن انسان برای اینکه بتواند این حجم گسترده از تنوع را تحمل کند، دست به مقولهبندی این مفاهیم میکند.
همهٔ ما میدانیم که حیوان خانگی یا گل تزئینی چیست، هنگامی که پای یکی از این
مفاهیم به میان بیاید، مفهومی مرکزی در ذهن ما ایجاد میکند که نمایندهٔ تمام و کمال یک
پدیده است. مفهوم درذهنایجادشده تمامی صفات کلی یک پدیده را در پوشش میدهد و تمامی ویژگیهای خاص را کنار میگذارد.
مثالی برای مقولهبندی
برای مثال همهی ما میدانیم میز چیزی است که بر روی آن میتوانیم شام بخوریم. گزارهی
«میز وسیلهای که میتوان روی آن شام خورد» همان مفهوم کلی پدیدهی میز است.
اگر دقت کنید ما در این تعریف به تعداد پایههای میز، به جنس آن و حتی به اندازهٔ آن اشاره
نکردیم. چرا که اینها همگی ویژگیهای خاص هستند.
این فرایند یعنی نگهداشتن ویژگیهای کلی و فراموش کردن مفاهیم جزئی را مقولهبندی
میگویند. با این فذایند جهان گوناگون اطرافمان، شکل سادهتر و کلیتری را برای شناخته
شدن به خوپ میگیرد و کار را برای ما آسان میکند.

کلیشهسازی
مقولهبندی هرچند راهمان را برای درک جهان هموار میکند؛ اما از سوی دیگر ما را به ورطهی
خطرناک کلیشهسازی نیز سوق میدهد.
مقولهبندی یک مفهوم هنگامی که در اجتماع رخ میدهد، پس از مدتی تصورات ما از مفاهیم
را به صورت قطعی در میآورد به گونهای که گمان میکنیم مو لای درز درکمان نمیرود و این
همان کلیشهسازی است.
مثلا همهٔ ما تصور خاصی از حیوان خانگی داری و حیوانات خاصی را در آن مقولهبندی
میکنیم. برای مثال سگ و گربه و همستر را جز حیوانات خانگی طبقهبندی میکنیم، حال
وقتی فردی در اطرافمان از مار به عنوان حیوان خانگی نام میبرد، تعجب میکنیم.
پس تا اینجای کار مشخص شد که ما برای شناخت راحتتر اطرافمان دست به مقولهسازی
میزنیم و این مقولهسازی ما را به سمت کلیشهها سوق میدهد.
بررسی و نقد فیلم «خاطرات قتل» “Memories of Murder”
کلیشهی کارآگاه و قاتل در فیلم
کلیشهی ظاهر
لحظهای چشمهای خود را ببندید و تصوراتی که در ذهن شما با شنیدن واژهی کارآگاه
میآید، مرور کنید. حدس من این است که فردی با بارانی بلند که بر تنش خوب نشسته
با یک کلاه بسیار زیبا اولین چیزی است که در ذهن شما ایجاد میشود. این اولین
کلیشهای است که از ظاهر کارآگاه در ذهن ما وجود دارد. در واقع زندگی ما و آنچه که در فیلمهای جناییکارآگاهی دیدهایم به ما نشان داده است که یک کارآگاه بدین شکل است. ما این خصوصیات را تبدیل به خصوصیات کلی یک کار آگاه میکنیم و دست به تعریف آن میزنیم.

در فیلم «خاطرات قتل» “Memories of Murder” آنچه از ظاهر کارآگاه وجود دارد
متفاوتتر از آنچیزی است که در ذهن داریم. با اینکه فضای فیلم در کرهی بارانی اتفاق میفتد،
اما چیزی به عنوان بارانی بر تن کارآگاهان وجود ندارد. حتی آنها از ابزارهای معلمول
کارآگاهان نیز استفاده نمیکنند. جالب این جاست که کارآگاه حرفی ازسئولآمده نیز ظاهر کارآگاهان خارجی را ندارد.
این کلیشهشکنی صرفا محدود به لباس و ظاهر نیست، بلکه مفهوم و شخصیت کارآگاه را نیز نشانه میرود.
کلیشهی شخصیت و مفهوم
شخصیتپردازی کارآگاه در بررسی و نقد فیلم خاطرات قتل Memories of Murder یکی از تجلیگاههای کلیشهشکنی در ژانر فیلمهای جنایی است. هنگامی فیلمهای کارآگاهی مانند شرلوکهلمز را میبینیم، کارآگاهان با مهارت خیرهکنندهای به دنبال سرنخهای موجود میگردند. این در حالی است که کارآگاهان فیلم خاطرات قتل Memories of Murder افرادی عادی هستند که نه قیافهشان به کارآگاهان شبیه است نه تجربهای در امر کارآگاهی دارند. دوکارآگاه محلی هیچگونه روش درست و حرفهای در زمینهی بازجویی ندارند و مضنونها را تا حد مرگ کتک میزنند. آنان بر خلاف همتایان هالیوودی خود روشی پیشرفتهای یا هوش وافری برای بررسی صحنههای جرم ندارند. در نتیجه باید به غرایز خود پناه ببرند. مانند خواندن چشمها یا متوسل شدن به جادو و طلسم.
این کلیشهشکنی حتی با کارآگاه حرفهای فیلم نیز سروکار دارد. این کارآگاه که هیچگاه اشتباه نکرده است؛ اما در انتهای فیلم میتوان خوردشدن کلیشهی کارآگاه همهچیزدان را دربارهی او مشاهده کرد.
کلیشهی قاتل
در تمام فیلم منتظر دیدن شکل قاتل هستیم. آنچه که در ذهن ما از قاتلی سریالی که بهطرز
وحشیانهای دختران جوان را میکشد، بسیار وحشتناک است. اما سکانس انتهایی فیلم
کلیشهشکنی را کامل میکند. دختربچهای تصویر کسی که به یکی از صحنههای جرم
بازگشته است و اعتراف به انجام کاری را در این مکان کرده است اینگونه توصیف میکند:
«چهرهای بسیار ساده و معمولی داشت».
نتیجهگیری
در واقع کارگردان فیلم خاطرات قتل Memories of Murder با ظرافت بسیار خاصی سعی
کردهاست تا آنچه رسانهها و دیگر فیلمها از کارآگاه و تصور قاتل در ذهنمان میسازند بزداید
و با این کار، گامی بزرگ در هنر که اصالتش به همین کلیشهشکنیهاست، بردارد.
همچنین بخوانید: نقد فیلم بمب؛ یک عاشقانه
سجاد ایرانپور
ممنون ازینکه این مطلب را با ذکر منبع به اشتراک میگذارید.